حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

اَنگيره بيز

عزيزدلم سلام مي دوني انگيره بيزچيه؟ چه شكليه؟ چه كارمي كنه ؟ انگيره بيز همون چيزيه كه توخونه هروقت ميام پاي كامپيوتربشينم فوري مي دوي سمتم ومي خواهيش این کلمه درواقع بازيAngry birds است كه تومخففش كرده وحالا شده انگيره بيز نمي دونم چه چيزجالبي داره كه اينقدر دوستش داري بچه ها را باخودت به خونه مياري كه انگيره بيز نشونشون بدي   هرجا هم يكي ازاون گنجشكاي بازي را مي بيني فريادميكشي "انگيره بيز" موقع خواب ميگي "انگيره بيز رفته خوابيده " انگاركه انگيره بيز يه جورحيوان يا پرنده است به هرحال عالمي داريم با اين جناب انگيره بيز   ...
30 مهر 1391

شكست درپروژه استقلال

قندوعسل مامان سلام مدتي پيش برات نوشتم كه كم كم تونستم جاي خوابت را جداكنم وتوتوي تخت خودت بخوابي قضيه به خوبي طي شده بود تا اينكه حدوديه ماه پيش من سرماخوردم وتو هم به دنبالش سرماخوردي چون مستقيما بادكولربهت مي خورد وتوهم توخواب پتوت را پس مي ندازي كنارخودم خوابوندمت كه مواظبت باشم تابهترشي اما اي دل غافل كه مهمون ما موندني شد وديگه راضي نشدي توتختت بري باورم نمي شد توكه اينهمه راحت روي تختت مي خوابيدي ديگه نخواهي بري اونجا راه حلهاي مختلفي مثل جايزه وبازي وقصه و... را امتحان كرديم ولي تو راضي نمي شدي توي تختت بخوابي يه شب كه كشمكش اساسي با هم داشتيم وتا نيمه هاي شب ادامه داشت ونهايتا بابايي بغلت كرد تا خواب رفتي وبعدتوتخت خودت خواب...
10 مهر 1391

دلم به خدارسيد....

عزيزدلم سلام چندروزي بودكولرخونه خراب شده بود وتعميركارهم پيدانكرديم  عصرجمعه باباعباس اومدن خونه مون وبا بابامهدي براي درست كردن كولررفتن پشت بام من داشتم نمازمي خوندم كه وسط نمازستايش درخونه را بازكرد واومدتو خونه بعدازچرخي تواتاقها ازخونه بيرون رفت ودررا بازگذاشت توهم پشت سرش ازخونه بيرون رفتي نمازم را كه تموم كردم گفتم بيام سراغت ببينم  خونه كدوم يك ازعمه ها هستي وقتي اومدم بيرون ازخونه ديدم دراصلي ساختمان كه به كوچه هست بازه يهو دلهره افتاد به جو.نم فوري اومدم توكوچه ولي برخلاف هميشه كه كوچه ما بعلت شاهراه بودنش شلوغه خيلي خلوت بود وپرنده تو كوچه پرنمي زد شروع كردم يه صدازدنت صداي نازنين وستايش ازطبقه پايين اومد كه...
9 مهر 1391

اداره ماست بندی

دردونه مامان سلام همونطورکه مستحضریدساعت کاری ما یه خورده زیاده به همین دلیل ظهرها تومحل کارمون ناهارداریم واغلب یکی ازمخلفات همراه ناهار ماست هست چنددفعه ای که ماستم را نخورده بودم اونو برای تو آوردم وتوخیلی ازش استقبال کردی هم اینکه کلا خیلی ماست دوست داری هم اینکه ازظرف کوچولوش خیلی خوشت اومد حالا هردفعه بعدازتموم شدن کارم میام دنبالت ازم می پرسی "برام ماست اداره اوردی؟" یامیگی "اداره تون ماست داره ؟" بله عزیزدل مامان خیرسرمون خیلی برای خودمون کلاس داشتیم که محل کارمون یکی ازادارات مادرتخصصی وزیربنایی کشوره حالا نگو که جنابعالی اداره ماراکردین ماست بندی !!!!!!!!!!!!!!!!!! ...
17 شهريور 1391
1